۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

خدا جون، دِ آخه من قربون اون مهربونی و بزرگی و لطف و صفا و اینات برم. از روز ازل، از قبل از دایناسور ها، از قبل از آدم و حوا، از اون بیخش تو خدا بودی. بیا حال بده یه دو ساعت جاهامون عوض.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

منم باهات میمونم

یکاره بلند شده بود اومده بود می گفت: "باید تمومش کنیم. اگه ادامه بدیم اذیت می شیم. من دیگه نمی تونم تحمل کنم."

گفتم: "ولی ما دیشب سکس داشتیم، همش می خندیدیم. چی شد یه دفه؟"

گفت: "تو... نمیدونم... تو دیوونه ای."

سیگارش رو توی باقیمانده شیر تو لیوان خاموش کرد و رفت.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

تنوع

اگه خدایی هم هست زیاد با من حال نمیکنه.
تا دو هفته پیش از روزمرگی ناله می کردم، حالا از درد بعد از جراحی. گفتم تنوع خوبه ولی نه این مدلش.